من از این فاصله ی فاصله ها دلگیرم
بی تو اینجا چه غزیبانه شبی میمیرم
دل من با همه ی ادمکانی که به دنبال تواند
قهر میگردند و من با خود خود درگیرم
دیر سالی است که میخواهم از اینجا بروم
ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم
مثل این است که من با همه ی هق هق خود
روز سجاده ی احساس تو جان میگیرم
ساعت گریه وغم هیچ نمیخوابد و من
در الفبای زمان خسته از این تقدیرم.....